اميررضااميررضا، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 2 روز سن داره

اميررضا عشق ما

تولد 1 سالگی

 پسر عزیزم 1 سال مثل برق و باد گذشت سالی که با آمدن تو از بهترین سالهای عمرمون بود دوستت داریم                         یک تولد مختصر با حضور عزیزانمون برات گرقتیم که عکساش در ادامه میاد راستی چون مهمونا دیر اومدند شما خسته شده بودی و  خیلی حوصله نداشتی         ژله های مامان       ادامه عکسای تولد گل پسر     اینجا حسابی خسته شدی   اینم کادوها هورا     ...
15 دی 1392

مروری بر 9 ماهگی تا 1 سالگی

عزیزم شرمنده چند ماهه نتونستم وبلاگت آپ کنم به خاطر اسباب کشی و مسافرت و غیره درگیر بودم تواین چند ماه که نیومدیم اینجا شما اقا شدی از 10 ماهگی 4 دست و پا میری 5 تا دندون داری 11 ماهگی می ایستادی و قبل از تولد یک سالگیت چند قدم راه میرفتی. یک اتفاق بد لاغر شدن و بی اشتهاییت از 10 ماهگی بود که علت اصلیش دندون در آوردن بود که خدا رو شکر الان خیلی بهتر شدی عزیزم چند تا از عکسای جالبت میگذارم                                     9ماهگی در خال ورزش ...
11 مهر 1392

عکسای آتلیه

بالخره پسری گل بردیم آتلیه که بعد کلی معطلی و بدقولی عکاس این عکس ها رو ازش گرفت گل من خیلی هتکاری کرد و باوجود خستگی همش دوربین نگاه میکرد و ژست می گرفت البته اینا عکسای خام و بدون ویرایشه. عاشقتمممممممممممممممممممممم     ...
3 مرداد 1392

ایستادن امیررضا

عزیز من علاقه زیادی به ایستادن داره ما هم کنار مبل تکیه اش میدیم خودش نگه میداره خیلی هم ذوق میکنه فکر کنم پسری مامان چهاردست و پا نره یکدفعه راه بره قربون اون پاهای کوچولوت بشم عزیزم ...
20 خرداد 1392

اولین اصلاح سر امیررضا

پسر گلم موهاش ماشالله پرپشته خیلی بلند شده بود شوهر عمه عزیز مسولیت کوتاه کردن موهاش بر عهده گرفتند مثل پسرای بزرگ نشست سرشم پایین گرفت جیکشم در نیومد افرین پسری گل وای چقدر عوض شدممممممممم حالا پسر شدم ...
20 خرداد 1392

امیررضا و نی نی های

  امیررضا جون دوستای خیلی خوبی داره تو این پست با دوستاش عکس یادگاری گرفته   امیررضا 6ماهه و پسر خاله 5/7 ماهه امیررضا 7ماهه و دختر عمو 8 ماهه امیررضا و سید علی هر دو 8 ماهه نیما امیررضا و سید علی هر سه  8ماهه ...
20 خرداد 1392

6 ماهگی

  پسر گلم 6 ماه شدی شروع 6 ماهگیت با نشستن بود که به نظر خیلی ها زود شروع شد ولی خدا رو شکر از موقعی که می نشینی سرت گرم میشه مخصوصا اگر سبد اسباب بازی هم جلوت باشه این ماه مامان میره سر کار و شما پیش مامانی هستی خیلییییییییییییییییییی دلم برات تنگ  میشه گلم.     دندونای پسری اینجا بزرگ شده   مامان قربون اون لبات بشه گلم                                          &nb...
8 ارديبهشت 1392

سال نو مبارک

امسال اولین عید زندگی پسر گلم بود و  همینطور اولین مسافرت عمرش که به شهر بابایی بیرجند رفتیم چون هموز عمه  ها وعموها امیررضا رو ندیده بودند؛ خدا رو شکر پسرم اونجا غریبی نکرد و پسر خوبی بود تو راهم اصلا اذیت نکرد بیشتر تو صندلیش خوابیده بود  عکس تو راه تو بیرجند عموها به پسرم می گفتند رضازاده بعد از برگشت به مشهد هم رفتیم بهداشت برای واکسن 6 ماهگیت که خدا روشکر خیلی گریه نکردی تبم تکردی. وزنت هم 9 کیلو بود قدت هم 69 که بهداشت خیلی راضی بود. عکسای مسافرت در ادامه مطلب هست  با داداشی توی پارک نزدیک خونه مامانی   خونه بابا بزرگ بند دره بیرجند  ...
19 فروردين 1392

شروع غذای کمکی

از امروز که پسرم 5 ماه و 5 روزه است غذای کمکی رو با فرنی شروع کردم به جای شیر پاستوریزه شیر خودم توش ریختم خدا رو شکر پسری دوست داشت و در اولین وعده 4 قاشق خورد   امیررضا عاشقتمممممممممممممممممممممممم   ...
12 اسفند 1391