اميررضااميررضا، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه سن داره

اميررضا عشق ما

شروع غذای کمکی

از امروز که پسرم 5 ماه و 5 روزه است غذای کمکی رو با فرنی شروع کردم به جای شیر پاستوریزه شیر خودم توش ریختم خدا رو شکر پسری دوست داشت و در اولین وعده 4 قاشق خورد   امیررضا عاشقتمممممممممممممممممممممممم   ...
12 اسفند 1391

اولین های امیررضا

اولین غلت زدن پسرم در تاریخ 5/12/91 که با تلاش بسیار انجام شد . اولین دندونش هم با شروع 5ماهگی در فک پایین دراومد.   ...
7 اسفند 1391

4 ماهگي

جيگر من 4 ماهه شد كه بازم شروعش با واكسن بود پسري گل وزنش 7/700 و قدش هم 64 بود       داداشي من خيلييييي دوست داره     ...
17 بهمن 1391

ني ني كاتور از زبان اميررضا

دارم اسباب بازي هام نگاه مي كنم     مامان ببين چي ناز مي خندم بعد مهموني چقدر خواب مي چسبه   يكي بيادمن بغل كنه خسته شدم   چي كتاب خوشگلي دارم پهلوون اميررضايم ديگه چقدر اينجا تپلي شدم اين دستا خوردنيند؟ من اقا شيره شدم   ...
29 دی 1391

سه ماهگي

پسرم چشم به هم زديم 3 ماهه شدي قربونت برم بهترين اتفاقي كه با پايان 3ماهگي تو افتاد پايان كوليك و دل درداي تو بود كه خدا رو شكر از شرش راحت شديم. عزيزم تو هم مثل داداشي علاقه زياد به كتاب داري مامانم برات كتاباي كودكانه را مي خواند تو هم خوب گوش ميدي. راستي خوابت هم داره كم ميشه و همش دوست داري باهات بازي كنيم. به همين خاطر برات تشك بازي خريديم كه سرت گرم كنه البته فقط يك ربع توش بازي ميكني بعد خسته ميشي و مي خواي بياي بيرون امان از شيطوني هاي تو؛ راستي كار جديدي كه ميكني هم دستت مي گيريم سريع خودت بلند ميكني و مي نشيني با پاهاي كوچولوت چند قدم راهم مي ري.       ...
17 دی 1391

بدون شرح

      عزيزم این رو بدون که دل دریایی من تا با یاری خداوند زنده است فقط و فقط به عشق و زیبایی تو می تپد  امیدوارم زیر سایه بندگی او ، آزادانه زندگی کنی . بیاموزی و بیندیشی و همیشه حقیقت روبجویی . آینده برای توست پس عزیز دلم تلاش کن اون رو زیبا بسازي.   زهره عزيزم اين عكساي جديد براي تو گذاشتم هميشه به يادتم و دوستت داريم.        ...
12 دی 1391

شب يلدا

هر چه از روشنی و سرخی داریم برداریم کنار هم بنشیینیم و بگذاریم که دوستی ها سدی باشند در برابر تاریکی ها یلدایتان رویایی…روزهایتان پر فروغ،شبهایتان ستاره باران   شب يلدا با بابا و پسرا رفتيم خونه ماماني اميررضا كه از اول تا اخراي شب خواب بود نشد عكس درستي ازش بگيرم ولي دور هم بودن خيلي خوش گذشت اين اولين  يلدا پسر گلم بود.        اميررضا و پسر خاله اش علي كوچولو ...
6 دی 1391

خنده هاي كودكم

عطر ِ خواستن ِ تو     از تمام ِ جانم      فرّار شده.... انگار چشم هايت     جادويم ميكند.     تو آرامش ِ مني ...   از نگاه خنده روی کودکم         خدا هم خنده کرد                   عاشق خنده هاي زيبايت هستم                                                  ...
21 آذر 1391

خواب

خواب را به چشم هایت دعوت میکنم بخواب کودک ِ دلنشین ِ دلبر ِ من سار ها چه کوک میخوانند ! برای بهانه های خواب ِ تو چشم هایت چه دلبرانه است ! ناز کنار ِ ناز ِ تو هیچ است ... دستهایت بوی روزهای عشق ِ مرا میدهد. چشم هایت تمام ِ فصل های عاشقیست...  تو عشقی ؟ یا عشق تو ؟ چه عاشقانه میشود نگاه هایمان  وقتی به هم میرسند ... بخواب کودک ِ دلنشین ِ دلبر ِ من     ...
21 آذر 1391